وب سایت ادبی محمدرضا روشنگر |








10/95
تلخ شیرین

( تلخ شیرین )   

جفا نموده و رفتی به غیر پیوستی

وفا نکرده دریغا که عهد بشکستی

چو شمع محفل دل روشن است بیمی نیست

امید عافیت ام بین بدین فرادستی

شراب تلخ برایم هنوز شیرین است

که طبع تاک رهانیده ام ز هر پستی

به سجده گاه سحر مرغکی پریشانم

چه نغمه ها که سرودم ورای این هستی

بیا به ساز دلم زخمه ای به مضرابی

بزن هنوز که لایعقل ام ز بد مستی

طریق پیری ما عاشقی و مجنونیست

به روزگار جوانی چرا ز ما رستی





نويسنده : روشنگر