وب سایت ادبی محمدرضا روشنگر |








10/95
غرقه در اشک

( غرقه در اشک )    

نازک اندیش ام من

و همین است که دل ریش ام من

چشم را بر افقی دوخته ام

در غبارم شب و روز

خاطرم مه زده است

ساز در پرده شور

میزنم زخمه به تار

و هواخواه دل پر شورم

با تو جفت و جورم

بی تو در معرکه عشق نمایی دارم

که دل افسرده مرا میبیند

و چو پروانه پرش میسوزد

شعله ای رقصانم

شمع جمعی که پریشان گشته ست

اشک من در پس یک پرده شور

همره نغمه و آهنگی جور

پای این قامت استاده چرا میریزد

بس که کوتاه شده قامت من

شعله ام کم نور است

غرقه در اشک شدم

در پس پرده اسرار وجود

سر نهادم به سجود

ز عدم هیچ نمیدانم من

نازک اندیش شدم

عشق جاویدان است

تا که هستم بر جای

به همین واژه می اندیشم .





نويسنده : روشنگر