وب سایت ادبی محمدرضا روشنگر |








11/95
رویای من

( رویای من )

در آخرین دقایق یک انتظار سخت

در حجم تنگ ثانیه های گریز پای

می سوزم آه

طاقت من طاق گشته است

چون ماهی شناور

در تنگی از بلور

میگویم آب ، آب

رویای من

چرا به سرابم کشانده ای ؟

آخر چرا

در آینه ی پیش روی خویش

با یاد صورت درهم فسرده ام

ما را

به چین چهره

تو از خویش رانده ای

بازم بخوان

که تو را دوست دارمت

نقش خیال روی تو

در خاطرم هنوز

بر جای مانده است .





نويسنده : روشنگر