وب سایت ادبی محمدرضا روشنگر |








12/95
رنج شبانگاهی

( رنج شبانگاهی )

شعرم شراب کهنه دیرین است

هر شب که با خیال تو

میریزمش به جام واژه تنهایی

تصویری از نگاه تو پیداست

در خلوتی که نه پیداست

پایان آن رنج شبانگاهیم

گویی هزار ساله نوزادی

از بطن آن حوادث دیرین

سر میکشد ز جام بلورین ام

از یک زمین خشک و ترک خورده

روییده ایم و هزار ساله بهآیین ام

دردم نهفته است

چه میدانی ؟!

اینک طبیبانه بیا به بالین ام.





نويسنده : روشنگر