وب سایت ادبی محمدرضا روشنگر |








1/96
تشکیک

( تشکیک )

تمام هستی ما آیه های تردید است

نگاه میکنم این زورق شکسته بر آب

ز رعد و برق حادثه

در بحر موجخیز بلا

هماره دستخوش موج های تهدید است

کجاست ساحل آرام زندگانی ما

کجاست آن افق دوردست ناپیدا

که کاروان خاطره ها

در غبار تشکیک است

چه پر مخاطره راهی که در شبی طی شد

چه نو بهار خوشی بود ، ناگهان دی شد

به رنگ خون شقایق قسم که در مرداب

شناوریم درون برکه ای که شد گنداب

کجاست آب و هوایی که تازه گردم من

بیار کهنه شرابی پیاله گردم من

غبار خاطره های گریزپا اکنون

نشسته است بر آیینه دلم ای وای

چه مانده است در این خاطرم بگو بر جای ؟





نويسنده : روشنگر