وب سایت ادبی محمدرضا روشنگر |








4/96
عالم رویایی

( عالم رویایی )

بی تو هیچ ام چه کنم با غم تنهایی خویش

چه کنم با دل وامانده شیدایی خویش

من بیاد تو چه گویم که چسان پیر شدم

میخورم حسرت دوران برنایی خویش

تو بیا بار دگر سخت در آغوشم گیر

تا به یاد آورم آن جلوه زیبایی خویش

چون در آیینه پندار تو من گمشده ام

دربدر گشته ام هر روزه به پیدایی خویش

چشم برهم زدنی بال چو بگشایم من

میکنم سیر در آن عالم رویایی خویش.





نويسنده : روشنگر