وب سایت ادبی محمدرضا روشنگر |








4/96
خواب و خیال

( خواب و خیال )

خواب بودم خواب می دیدم کنارم بوده ای

در شب تنهایی ام چشم انتظارم بوده ای

ای خوش آنروزی که در خلوتسرای خانه ام

در ورای پرده ها سیمین عذارم بوده ای

دلخوشم از رنج تنهایی که با خواب و خیال

یک دمی در رهگذاری بی قرارم بوده ای

سوختم با شعله های سرکشت در باغ حسن

خوب من آنجا تو خود بلبل هزارم بوده ای

در پس بیداری ام هوشیار بد مستی شدم

خاطرم آمد که یک روزی تو یارم بوده ای.

 





نويسنده : روشنگر