وب سایت ادبی محمدرضا روشنگر |








5/96
چه حاصل !

( چه حاصل ! )

زمان شد و بگذشت لحظه های وصال

چه کرده ایم و چه حاصل نمود آنهمه سال

هوای بخت ِ خوش ام نیست دیگر اندر سر

تفاوتی نکند ، رو ، به  من  کند  اقبال

چو عندلیب فرو خورده ایم نغمه خویش

به باغ حسن ، بر این شاخسار در همه حال

درون آینه چون نقش خویش بنمودیم

بسی که خاطره ها دیده ایم رو به زوال

دگر مخواه ز اهریمن پر از تشویش

که دستبیز نماید تو را بدین غربال

جوانه ای زده شد بر درخت باغ وجود

چه نا رسیده هوسناک گشته میوه کال.





نويسنده : روشنگر