( شباهنگ )
زبانم لال اگر بیراهه میگویم
که شب آبستن فریاد میباشد
و روز از منجلاب تیره گون روزی
چو رودی
بی مهار اکنون
به سیلابی بدل گشتست
در دشت پر از سرسبزی دیروز
این بیداد میباشد
نمایان در حریم شهر پر فریاد
کسوف مهر را
خفاش بی مقدار
می بیند
و در چشمان پیر خفته در اوهام
موج خون
هویدا گشته و جاریست
در آن سایه سار قله مدفون به زیر برف
او جلاد میباشد
شباهنگ ام
زبانم لال اگر بیراهه میگویم
هزاران زخم
چون تاول به دل دارم
و چونان شیر
در زنجیر
در این بیشه زار
افتاده در دامی
نشسته پا به گل دارم
زبانم لال اگر بیراهه میگویم
هزاران عندلیب خوش نوا
در باغ
خود نا شاد میباشد
اگر من خفته در خون ام
درون خویش مدفون ام
نوای من حزین
گردیده
در این پرده های ساز
این بیداد میباشد
زبانم لال اگر بیراهه میگویم
شباهنگ ام
که با اهریمن بد خوی و بد کردار
در جنگ ام ...
نويسنده : روشنگر