( قهر و آشتی )
تو را به خدا به خانه بیا
یک دم به باده صفا کنیم
از قید و بند زمانه بیا
دل را ز غصه رها کنیم
بگذر ز خطا ، دیگر ز جفا
زخمی تو مزن بر این دل ما
خونابه خورم از جور فلک
با من تو بیا ، که دعا کنیم
با خاطرات تو من حزین
با آه و ناله به سر برم
روز از پی شب ، شب از پی روز
خواهی که آینه ، ها ، کنیم؟
نويسنده : روشنگر