خوشا آندم که با ساز تو خوانم
به صد پرده من آواز تو خوانم
بیایی و ببینی حال زارم
ز پایانی سرآغاز تو خوانم
-------
مرا پیدا و ناپیدا تو کردی
مرا شیدا مرا رسوا تو کردی
تو افسونکاری و آدم فریبی
به افسونی مرا اغوا تو کردی
-------
چه بد کردم گرفتارم نمودی
انیس و مونس خارم نمودی
بجز دلدادگی کاری نکردم
ولی آخر سر دارم نمودی
-------
سحرگه با تو رمز و راز دارم
هزاران شکوه از آغاز دارم
که پایانی بدتر از عاشقی نیست
تو می دانی دلی دمساز دارم
-------
پناهم ده خدایا بی پناهم
سراپا درد و رنج و سوز و آهم
به درگاه تو می آیم شب و روز
فقیر و ناتوان و دادخواهم
-------
سرشک از دیده می بارم شب و روز
همه دردم همه آهم همه سوز
چراغ خانه ام خاموشه بی تو
بیا در خانه ام شمعی برافروز
-------
هزاران درد دارم یک دوا نیست
طبیب درد و درمانم چرا نیست
درخت عمر من خشکید و پژمرد
چرا جانم ز غم یکدم رها نیست
-------
به یادت روز و شب می گریم ای یار
انیس و مونسم بودی تو دلدار
ز تنهایی پریشان گشته ام من
بیا از پای من زنجیر بردار
-------
اگر دیوانه ام کردی تو کردی
اگر ویرانه ام کردی تو کردی
تو آن شمعی و من پروانه ی تو
اگر پروانه ام کردی تو کردی
-------
قسم بر این شب پیچیده در راز
قسم بر روز خوب روشنی ساز
قسم بر آنکه هستی را بیاراست
که تو یار منی ای جلوه ی ناز
نويسنده : روشنگر