وب سایت ادبی محمدرضا روشنگر |








1380
دو بیتی 1

خوشا آندم که با ساز تو خوانم

به صد پرده من آواز تو خوانم

بیایی و ببینی حال زارم

ز پایانی سرآغاز تو خوانم

-------

مرا پیدا و ناپیدا تو کردی

مرا شیدا مرا رسوا تو کردی

تو افسونکاری و آدم فریبی

به افسونی مرا اغوا تو کردی

-------

چه بد کردم گرفتارم نمودی

انیس و مونس خارم نمودی

بجز دلدادگی کاری نکردم

ولی آخر سر دارم نمودی

-------

سحرگه با تو رمز و راز دارم

هزاران شکوه از آغاز دارم

که پایانی بدتر از عاشقی نیست

تو می دانی دلی دمساز دارم

-------

پناهم ده خدایا بی پناهم

سراپا درد و رنج و سوز و آهم

به درگاه تو می آیم شب و روز

فقیر و ناتوان و دادخواهم

-------

سرشک از دیده می بارم شب و روز

همه دردم همه آهم همه سوز

چراغ خانه ام خاموشه بی تو

بیا در خانه ام شمعی برافروز

-------

هزاران درد دارم یک دوا نیست

طبیب درد و درمانم چرا نیست

درخت عمر من خشکید و پژمرد

چرا جانم ز غم یکدم رها نیست

-------

به یادت روز و شب می گریم ای یار

انیس و مونسم بودی تو دلدار

ز تنهایی پریشان گشته ام من

بیا از پای من زنجیر بردار

-------

اگر دیوانه ام کردی تو کردی

اگر ویرانه ام کردی تو کردی

تو آن شمعی و من پروانه ی تو

اگر پروانه ام کردی تو کردی

-------

قسم بر این شب پیچیده در راز

قسم بر روز خوب روشنی ساز

قسم بر آنکه هستی را بیاراست

که تو یار منی ای جلوه ی ناز





نويسنده : روشنگر