وب سایت ادبی محمدرضا روشنگر |








1380
گیاه خودرو

( گیاه خودرو )

تو با حقیقت ِ من ، خوب آشنا هستی

که من همیشه سرآغازِ یک تکاپویم

به آب ِ دیده ی خود  سبز می شوم هر روز

به باغ ِ خاطره ها ، یک گیاه ِ خود رویم

تو روح ِ تازه ی هر بامداد ِ من هستی

برای خاطرِ تو من همیشه خوشخویم

به آه ِ سینه ی پرسوزِ عاشقان سوگند

که من همیشه تو را عاشقانه می جویم

به باغ ِ حسن ، تو را جستجو کنم هر دم

ز خاک ِ پای ِ تو یک دانه ام که می رویم

به لطف ِ خویش مرا پاک و مختصر کردی

ببین که با همه کس جز تو من ترشرویم

به چشم ِ من  تو هواخواه ِ دلبران هستی

بیا بیا که کنون می کُشد  دو ابرویم

درون ِ پرده ی شبهای  بیکسی اکنون

به سازِ خویش ، زنم زخمه ها و می مویم

خدا کند که بیایی به شور و شیدایی

برای آمدنت من بهانه می جویم

بیا بخوان تو سرودی برای طفل ِ دلم

که چشم و گوش و زبان بسته  پرهیاهویم

در این هوای مه آلوده نیست دمسازی

بهوش باش که "روشنگر"ام  که پُرگویم.





نويسنده : روشنگر