وب سایت ادبی محمدرضا روشنگر |








1387
ذوق هنر

( ذوق هنر )

زورق ِ جان میرود کناره بگیرد

بحرِ محبت ببین و موج ِ شناور

آنکه خدا داده همچو آینه پاکی

راهبر است او به عشق ، در خورِ باور

ذوق ِ هنر کیمیاست تجربه ای کن

در پس ِ این ذوق و شوق ، نقش ِ به آور

هاتف ِ غیبی بگفت وقت ِ سحرگاه

دست ِ طلب بر مدار از درِ داور

حرف ِ تو "روشنگر" است دیده ی دل را

مشرق ِ جان  پر فروغ ، گشته چو خاور.





نويسنده : روشنگر