وب سایت ادبی محمدرضا روشنگر |








1380
بیدار در خواب

( بیدار در خواب )

چشمه ی آب ِ زلالم رهسپارِ منجلاب

پرهیاهو می روم در بستری پر پیچ و تاب

راه ِ دریا را من از مرداب پرسیدم چرا

رهنمونی کرد آن وامانده تا مرزِ سراب

در کویرِ خشک و یک وادی ، شتابان می روم

تا نگردم در کف ِ این کوره ی آتش ، مذاب

آسمان تدبیرِ باران دارد اما ای دریغ

او نمی بارد ، که ما گوییم  هر دم ، آب ، آب

در گذارِ عمر، دیدم سایه های آرزو

از بلندایی که می دیدم غروب ِ آفتاب

چون دلم دریای خون گردید در قاموس ِ عشق

در کفِ گردابِ غم ، گشتم همانند ِ حباب

زندگی در محفل ِ شبهای عمرِ ما گذشت

قصه ای کوتاه و گویا بود و بس پر آب و تاب

خواب بودم ، خواب می دیدم که در بیداریم

بی خبر سرگرم ِ کارِ خویش و کارِ انتخاب

آه از سر پنجه ی تقدیرِ "روشنگر" دریغ

از قضا گردیده او ابری ، در این ملک ِ خراب .





نويسنده : روشنگر